انگار نه انگار

هی روزگار، امشب چه گردی و غباریست طوفان اشک و آه من در شهر جاریست ادریس خوبم دوست اهل کتابم اینجا خزانی بود شهر ، آنجا بهاریست؟ انگار نه انگار...

به گمانم به دلم، سایه ی لالایی توست

شوره زار دل من، ساحل بارانی توست

 

نی چوپان و نسیم و علف و سیب و درخت

یاد آورد به من، کودکی ام را چه درست

 

لای ( میان ) لالایی تو، کودکی ام شد پیدا

خنده و گریه و گل بازی ایام نخست

 

سنگ دل بودم و لالایی پر مهرت کرد

دل سنگم، چو گل یاسمنی نازک و سست

 

شانزده تیر نشاندی تو به قلبم آن شب( 65/4/16 تارخ تولدم )

من برزیل و تو آلمانی که یک-هفت جلوست

 

 

پ. ن(در جین بازی های جام جهانی بین دو تیم فوق سروده شد)
 

 

 

انگار نه انگار...

تنهایی شب، مثل ان اسهالیست

خال لب آسمان شب، تبخالیست

 

حرم نفس یار عزق سوخته بین!

چون کولر پشت بام ما پوشالیست
 

انگار نه انگار...

در بستر دل غنچه ی یاسی رویید

خوش بو و لطیف و دل کش و قد رشید

 

جان یافت ز ریشه و تنش عنصر خاک

با شبنم گل گرفت غسل تعمید

 

تابان و فروزان بود خورشید دلم

تا آن که به ناگاه به یک گوشه خزید

 

تاریکی ابری به دلم سایه فکند

خم کرد تن برگ گلم باد شدید

 

بارید به خاک تنم آن ابر سیاه

سوزاند به رعد و برق و باران اسید

 

دریاها را به شوق دامت گشتم

ماهی دلم به طعمه ات داشت امید

 

این واقعه بهر دل من عاشوراست

هرچند برای توست این عید سعید

انگار نه انگار...

رحمت کند خدای، شاه دلم را نمونده کیش

این یار من به رخی با دو گام پیش
 

انگار نه انگار...

زنده بادا اعدامگوش کن جان کلامبازی تاب و طنابقبل آن جرعه آبجمع پر شور دوصد ذهن خرابکندن جان ز تنی در تب و تابلغمه ی نان و پنیر ارزان (تخمه سیگار و  تتون قلیان)پدر و مادر پیری به فغان و گریانپس چقدر طو انگار نه انگار...ادامه مطلب

سلام، وصف نگاهت چقدر رویایست

خیال خام وصالت سزای تنهاییست

انگار نه انگار...

طوفان به پا شد از این حزن و شد نصیباندوه و زجه های جگر سوز نا شکیب خوابید و رفت پیکر پاک امیر شهراینک کجاست آن خنده ی ناب و دلفریب بی منطق و ادله دست قضا چه کردبا پیکر نحیف به سان نهال سیب؟ دارو و طب انگار نه انگار...ادامه مطلب

دلیل قیمت بالای ملک قیطریهجوان با ادب و شیک و پیک و لاغریهتمام موی بدن ها به محض رویت اوعمود گشته و بعضا تمام فرفریهپس از دو ساعت و اندی بدان که بستریه دلیل حجم ترافیک صدر و اندرزگودلیل شورش و دعوا و انگار نه انگار...ادامه مطلب

چشم هایم، چشم هایت را گدایی می کند تیغ ابرویت، مرا فرمان روایی می کند   خیره بر ساحل نشسته، زل زنم صیاد وار موج دریا، گیسوانت را تداعی می کند    هرچه غیر نامت از عمق ضمیرم رخت بست ذکر نامت، با لب من ه انگار نه انگار...ادامه مطلب